( 1108)ای عجب چون مینبیند این سپاه |
|
عالمی پر آفتاب چاشتگاه |
( 1109)چشم باز و گوش باز و این ذکا |
|
خیرهام در چشمبندی خدا |
( 1110)من ازیشان خیره ایشان هم ز من |
|
از بهاری خار ایشان من سمن |
( 1111)پیششان بردم بسی جام رحیق |
|
سنگ شد آبش به پیش این فریق |
اى عجب چون: شگفتا، چرا؟
این سپاه: اشاره به فرعونیان است.
آفتاب چاشتگاه: نور حقیقت.
چشم بندی: در این جا به معنی جادو نیست، بلکه کسانی که شایستگی ادارک حقایق را ندارند.اشاره دارد به آیه شریفه:«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ»: بهراستی بیافریدیم بهر دوزخ بسیاری از پریان و آدمیان. اینان را دلهایی است که بدان فهم نکنند و دیدگانی که بدان نبینند و گوشهایی که بدان نشنوند. آنان برگونهْ ستوران بل فروتر، اینان بیخبرانند.[1]
ذُکا: خورشید.
سَمَن: یاسَمن. گل معروف.
رَحیق: شراب صاف، شراب گوارا، و در آن اشاره است به این آیه از قرآن کریم« یُسْقَوْنَ مِنْ رَحِیقٍ مَخْتُومٍ»: سیراب مىشوند از باده ناب سر بمهر.» [2] و «جام رحیق» در این بیت استعاره از سخنان حق و موعظه است.
سنگ شد آبش: زیرا پروردگار اینها را شایستهْ هدایت نمیدانست.
( 1109) با این چشم و گوش باز و این زیرکى و تند فهمى از چشم بندى خدا در حیرتم که چه سان اینها حق را نمىبینندو ( 1110) من از کار آنها و آنها از کار من در حیرتند از یک بهار براى آنها خار و براى من گل و یاسمن روئیده است. ( 1111) جام آب خالص پیش آنها بردم آبش بسنگ بدل شد.
شگفتا که چرا قوم، این جهان را که از آفتاب عالمتاب، روشن و درخشان شده مشاهده نمیکنند. این جهان مظهر شمس حقیقت و خورشید آیات ربّانی است. عجیب است که این قوم به ظاهر مردم هوشیاری هستند. چشم این قوم باز است، گوششان تیز است، ولی از چشمبندی حضرت حق، مات و متحیرند.
( 1112)دستهْ گل بستم و بردم به پیش |
|
هر گلی چون خار گشت و نوش نیش |
( 1113)آن نصیب جان بیخویشان بود |
|
چونکه با خویشاند پیدا کی شود |
( 1114)خفتهْ بیدار باید پیش ما |
|
تا به بیداری ببیند خوابها |
( 1115)دشمن این خوابِ خوش شد فکر خلق |
|
تا نخسپد فکرتش بستست حلق |
( 1116)حیرتی باید که روبد فکر را |
|
خورده حیرت فکر را و ذکر را |
( 1117)هر که کاملتر بود او در هنر |
|
او به معنی پس به صورت پیشتر |
آن: توفیق الهى که از آن به «جام رحیق» و «دسته گل» تعبیر کرد.
بىخویش: آن که خودى( نفس وهوای نفس و مطامع دنیا) را رها کرده. آن که از خود بىخبر است و به حق زنده است.
خفته بیدار: استعاره از آن که در عالم مادى بىخبر است و اندیشه او متوجه عالم معنى است. امّا مردم که در اندیشه دنیایند و بیدارِ آن هستند، از این عالم ناآگاهاند.
حیرت: حالتى است که از فرط معرفت و غلبه شهود جمال حق پدید آید.
هُنر: کنایه از آن چه در کار پیش رفت این جهان به کار رود. آن چه پدید آمده عقل معاش باشد.
( 1112) دسته گل بسته پیششان بردم هر گلى خارى شد و هر نوش نیش گرد. ( 1113) بلى اینها نصیب جان بىخویشانند در نظر کسى که خود خواه و با خویشند کى ظاهر مىشود. ( 1114) بلى پیش ما کسى باید که از خود و عالم در خواب و بیدار حقایق الهى باشد تا در بیدارى خوابها بیند. ( 1115) فکر مردمان است که دشمن این خواب خوش بوده تا فکرتش بخواب نرود آب خوش از گلوى او پائین نخواهد رفت. ( 1116) حیرتى لازم است تا فکر را روفته و بدور اندازد آرى حیرت فکر و ذکر را مىخورد و از میان مىبرد . ( 1117) آن که در هنر کاملتر باشد بصورت عقب است و در معنى از همه پیش .
موسی در شگفت بود که چرا فرعونیان حقیقت را درک نمیکنند. مولانا به این سؤال جواب میدهد: «آن نصیب جان بیخویشان بود». «بیخویشان» آنهایی هستند که خویش، نفس و هوای نفس و مطامع دنیا را زیر پا گذاشتهاند. «خفتهْ بیدار» مرد حق است که اگر هم به ظاهر خفته باشد، رابطهْ او با حق برقرار است. خوابی که در بیداری میبیند، همان مشاهدهْ عالم غیب است. اندیشههای مردم و خوداندیشی و دنیادوستی آنها دشمن چنین خواب خوش عارفانهای است. «حلق» گلویی است که رزق معنوی و غذای الهی در آن میریزند و تا اندیشههای خودی از میان نرود این حلق باز نمیشود. «حیرت» آن مرحلهای است که در معرفت حق از دانش و برهان و دلیل و حتی از ذکر و فکر، کاری ساخته نیست و اگر سالک به این مرحله برسد به عنایت حق نیز نزدیک است و امکان دارد روزنهْ معنا در دل او گشوده شود. «هنر»، شایستگی و دانش این جهانی است و هر که در اینگونه هنر کاملتر است در ظاهر پیشتر است، اما در حقیقت پس میافتد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |